انتظار اجتماعي هرچند پديدهاي است عيني، ولي آنچه اهميت دارد ذهنيت، تصور و برداشتي است که فرد بزهکار نسبت به رفتار خود دارد و ريشه ها، قالب و صورت بندي اين ذهنيت را ميتوان در صورت بندي ساختار اجتماعي جست و جو کرد. با تغيير و تحول در روابط اجتماعي و دگرگوني ساختارها مي توان تغيير و تحولاتي در ذهنيت افراد ايجاد کرد، پس به همين دليل انحراف اجتماعي ريشه در جامعه دارد و براي درک رفتار فرد منحرف بايد جامعه و خانواده که اصلي ترين نهاد جامعه است را تجزيه و تحليل کرد.
تغييرات ساختي که در خانواده رخ مي دهد را مي توان از دو جهت بررسي کرد، يکي تغيرات اساسي و بنيادي بدليل تغيير در نقش و جايگاه زن در خانه، تغيير در صورت بندي و تغيير انتظار در خانواده، تغيير در جايگاه فرزندان در خانواده، تغيير در هدف ها و ارزش هايي که والدين براي فرزندان خود قائل هستند و ديگري تغييرات متأثر از دگرگوني هايي که در جامعه بوجود آمده است، بالا رفتن سطح انتظارات، تحول در الگوي مصرف، دگرگوني در وضعيت اعتماد افراد، در يک جمله مي توان گفت تعريف و مفهوم زندگي دگرگون شده است.
از مهمترين تحولاتي که در اقتدار والدين و جايگاه فرزندان تأثير زيادي داشته است، تغيير در الگوي تربيتي خانواده است، رويکرد و روش تربيتي خانوادهها متمايز از روش تربيتي خانوادههاي اقتدارگرا و سنتي گذشته است، شيوههاي تنبيهي و تحقيري جاي خود را به روش هاي همگام با تشويق و احترام دادهاند، رفاه و آسايش فرزندان شديداً مورد توجه خانواده ها قرار گرفته و نسبت به آينده آن ها حساستر شدهاند.
در خانواده هايي با حاکميت اقتدار سنتي، جايگاه و تکليف هر يک از اعضاي خانواده کاملاً روشن است، هرم قدرت در چنين خانوادههايي نسبتاً يک سويه بوده و پدر رئيس خانواده است، از آن جا که نقش هاي محوله در هر نهادي از فرهنگ آن نهاد و جامعه سرچشمه مي گيرد و فرهنگ جامعه، نقش ها را تعيين مي کند، در چنين خانواده هايي روابط کاملاً مشخص و بصورت هنجار بوده است، هر فرد جايگاه خاص خود را مي دانست و براي هر فرد، برخوردهاي طرف مقابل درک شدني و قابل پيش بيني بود.
با انقلاب فرهنگي و به تبع آن تکنولوژي و تغييرات ساخت شناختي خانواده هاي جديد، نسل جديد ما با نوعي سردرگمي در صورت بندي جديد اقتدار، نقش و وظايف اعضاء در خانواده و در يک کلام بحران هويتي روبرو شده که هنجارها به صورت شفاف و صحيح برايشان تعريف نشده و درون سازي ارزش ها با نقص روبرو و کاهش کنترل و اقتدار پدر و مادر و جامعه، باعث افزايش آسيب هاي ناشي از اين بي هنجاري در نوجوان شده است.
مهمترين پيامد کنترل ضعيف بر فرزندان، احتمال ارتباط فرزندان با افراد گمراه و ناشايست را در جامعه افزايش داده و احتمال وقوع آسيب هاي فردي، اجتماعي و بزهکاري را دو چندان خواهد کرد، در چنين خانواده هايي روابط اعضاي خانواده بر خلاف خانواده هاي سنتي که کاملاً مشخص و معين بود، رابطهاي نامعين است و ارتباط ذهني افراد چندان قوي نيست. رفتار، کنش و واکنش مناسب از اعضاي خانواده، خصوصاً فرزندان سلب مي شود، در نتيجه يا فرزند حالت انفعال به خود گرفته، در مقابل مسائل خانواده بي تفاوت شده و سعي در ايجاد حاشيه امنيت براي خود خواهد داشت، يا احتمالاً به علت تنش هاي زياد، فشارهاي رواني جبران ناپذيري به فرزند وارد شده و محصولي جز انحراف از سلامت روان نخواهد داشت و يا اينکه بصورت پرخاشگري و انحراف اجتماعي و بزه پديدار خواهد شد.
يکي از پيامدهاي تحول در الگوهاي تربيتي، اين است که فرزندان کمتر با واقعيت ها و مشکلات زندگي آشنا شده و با آن دست و پنجه نرم مي کنند که در نتيجه آن در خانه خود مسئوليت ها را کمتر به دوش مي کشند.
اين امر دو پيامد مهم را بوجود مي آورد، از سويي همکاري ضعيف فرزندان و مواجههي اندک آنها با مسائل و مشکلات باعث شده که آن ها توانايي اندکي در مقابله با مسائل و مشکلات داشته باشند و در نتيجه به راحتي درگير آسيب هاي اجتماعي مي شوند و از سوي ديگر برخلاف خانواده هاي سنتي که احساس وابستگي و تعلق خاطر فرزندان به خانواده بسيار قوي بود و موجب انسجام خانواده مي شد، احساس وابستگي در خانواده هاي کنوني ضعيف تر مي شود.
ضعيف شدن روابط فرزندان با خانواده ها، موجب پيدايش گروه هاي مرجع خارج از خانواده شده که اگر اين وابستگي و احساس تعلق نسبت به يک فرهنگ و يا گروه بزهکارانه باشد، احتمال بروز انحرافات اجتماعي آن ها را بسيار افزايش مي دهد.
از آنجا که يکي از مهمترين ويژگي هاي نابساماني ساختاري جامعه ايران، ريشه در تحولات ساختي دارد، اين امر منجر به ايجاد روابط اجتماعي مخدوش و ضعف هنجار پذيري در افراد جامعه شده که اين باعث مي شود تا افراد، توانايي ايفاي وظايف و نقش هاي خود و شناخت راهکارهاي درست را نداشته باشند.
در نتيجه، پذيرش اين تحول و دگرگوني و شناخت صحيح آن، اولين گام در مواجهه با ضعف جامعه پذيري است و در مرحله دوم، تدوين آموزش ها به نحوي که بتواند به تصحيح ارتباطات اجتماعي کمک کند، ضروري و متناسب است.
آموزش خانواده ها که از اولويت خاصي در اين ميان برخوردار است و نيز مدارس که ارتباط نزديک تري با والدين و دانش آموزان دارند، مي توانند نقش بسزايي در اين زمينه داشته باشند.
تهیه و تنظیم: سرهنگ مهرداد حاجی زاده؛ معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی قم